نوشته امروز من ...
می خواهم بنویسم نمی توانم ؛ یک کلمه به ذهنم می رسد "تــــ ــــو " تمام شد این هم نوشته ی امروزسوره ی صورتت، برای ایمان آوردنم کافی ست؛ آیه های بوسه ات، مومنم خواهد کرد! پیام-برِ اینهمه اعجاز میشوم، و...
View Articleمن ...
مــَ ن دیــوآنـه ی آن لـــحظـه ای هـَستــمکــه تـــــــو دلتنگـــم شـــَویو محکــــَم در آغوشــَم بگیــریو شیطنــَـت وآر مـــَرآ ببــوسـی...!. پــوســتــ کــُــلــُــفــتــی ربــطـے بـــﮧ آدمــ بــودטּ...
View Articleخوش به حال باد ...
خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می...
View Articleنزدیک که می آیی ...
نزدیک که میآیی دست و پایم گُــــم میشوند، بیاجازه میروند به بیراهه و آنقدر همانجا میایستند منتظر دلم تا سرانجام از تو فـــــرار کنم!خســـته نمیشوی؟؟ بس که مُــــــــــــدام، مُــــــــــــدام،...
View Articleاین خانه ...
این خانه بیعشق عنکبوتی است که تار میبافد برای طعمه کردنِ "مَن"ی که از مرضِ بی"تو"یی در بستر افتاده "تبِ"عشقی که در کنــار ندارم مرا میسوزاند و "تو"در نقشِ تارزنِ اوهامِ من مرا همچون خانهی تاریکم...
View Articleاو ...
"او" آنقدر خوب است که ردّ پای اشــــک هایم را جـــار نمی زند همه جا آغوشش همیشه به رویم باز است بهترین سنگِ صبورم همان که شب هنگام لابلای آغوشش صدای هق هق م خفه می شودهوا بـــاید ســــــرد شود آنقدر...
View Articleعکس ...
Sämänëhوَ چشمـــــانتکهکشانی از زیبایی هــامـــــــات میکنــدماتـــــ.. !هر رهگذر ی رابی آن کِکیش شده باشدSämänëh Sämänëhوقتی خسته اموقتی کلافموقتی دلتنگمبشقاب ها را نمی شکنمشیشه ها را نمی شکنمغرورم را...
View Articleگمان ...
گمان می کنی ما به هم نمی رسیم! دور خودت حصاری کشیده ای فولادین، مرا به درونش راه نمی دهی... اما بدان همین امشب می میرم مرا خاک می کنند... و "تو" گمان می کنی دیگر هرگز مرا نخواهی دید! نامم را هرگز...
View Articleخاطرات تو ...
من... یک پنجره... روزهای بارانی... و خاطراتِ تو... خاطراتِ تو... خاطراتِ تو... راز بقای یک آدم ِ نیمه جان باید همین باشد.فکر کن به داستان مردی که چشمان عابران کوچه ات را با شال می بست مبادا کسی تو را...
View ArticleArticle 0
چشمانم را هم که ببندند از بویت می شناسمت این خودِ خودِ تویی که مثل همیشه می گذاری تا اینگونه آرام بویت کنمپنجره خیال که باز می شود نور مهتاب قطره های خیالی مرا بارانی تر می کند چه کنم؟ دلتنگ که می شوم...
View Article
More Pages to Explore .....